ارتش ایران

ارتش ایران

بلاگ خبری و آموزشی ارتش ایران
ارتش ایران

ارتش ایران

بلاگ خبری و آموزشی ارتش ایران

شهید حاج قاسم سلیمانی



تهران- ایرنا- شهید سردار قاسم سلیمانی یکی از محبوب‌ترین چهره‌های انقلاب اسلامی و نماد مبارزه با نظام سلطه و ظلم جهانی شناخته می‌شود. این شهید والامقام هرگز فکری جز حرکت برای عزت اسلام و مظلومان جهان در سر نداشت و زندگی خود را صرف مبارزه با ظالمان کرد و همواره نگاهش به افق نگاه مقام معظم رهبری جمهوری اسلامی دوخته بود.

در میان مؤمنان مردانی هستند که بر سر عهدی که با خدا بستند صادقانه ایستاده‌اند؛ بعضی پیمان خود را به آخر بردند و در راه او شربت شهادت نوشیدند، و بعضی دیگر در انتظارند؛ و هرگز تغییر و تبدیلی در عهد و پیمان خود ندادند. (سوره احزاب آیه ۲۳)

سردار بزرگ و پرافتخار اسلام در روز ۱۳ دی‌ماه ۱۳۹۸ آسمانی شد. دیشب ارواح طیبه‌ شهیدان، روح مطهر قاسم سلیمانی را در آغوش گرفتند. سال‌ها مجاهدت مخلصانه و شجاعانه در میدان‌های مبارزه با شیاطین و اشرار عالم و سال‌ها آرزوی شهادت در راه خدا، سرانجام سلیمانی عزیز را به این مقام والا رسانید و خون پاک او به دست شقی‌ترین آحاد بشر بر زمین ریخت. این شهادت بزرگ را به پیشگاه حضرت بقیة‌الله ‌ارواحناه ‌فداه و به روح مطهر خود او تبریک و به ملت ایران تسلیت عرض می‌کنم. او نمونه‌ برجسته‌ای از تربیت‌شدگان اسلام و مکتب امام خمینی بود، او همه‌ عمر خود را به جهاد در راه خدا گذرانید. شهادت پاداش تلاش بی‌وقفه او در همه‌ این سالیان بود، با رفتن او به حول و قوه‌ الهی کار او و راه او متوقف و بسته نخواهد شد، ولی انتقام سختی در انتظار جنایتکارانی است که دست پلید خود را به خون او و دیگر شهدای حادثه‌ دیشب آلودند. شهید سلیمانی چهره‌ بین‌المللی مقاومت است و همه دلبستگان مقاومت خونخواه اویند. همه‌ دوستان و نیز همه‌ دشمنان بدانند، خط جهاد مقاومت با انگیزه‌ مضاعف ادامه خواهد یافت و پیروزی قطعی در انتظار مجاهدان این راه مبارک است، فقدان سردار فداکار و عزیز ما تلخ است ولی ادامه مبارزه و دست یافتن به پیروزی نهایی کام قاتلان و جنایتکاران را تلخ‌تر خواهد کرد.

این جملات بخشی از پیام تسلیت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب اسلامی است که در پی شهادت سردار شهید قاسم سلیمانی بیان شدند.


سخنان رهبر جمهوری اسلامی ایران درباره‌ی پرستاران

به شما پرستاران عزیز که حقیقتاً فرشتگان رحمت براى همه‏ى افراد بیمار و بیماردار جامعه محسوب مى‏شوید، خوش‏آمد عرض مى‏کنیم و روز پرستار را که مصادف با روز ولادت بانوى فداکار تاریخ اسلام، زینب کبرى، است تبریک عرض مى‏کنیم. آن بزرگوار هم مثل شما دشوارترین کار را در صحنه‏ى عاشورا بر عهده داشت؛ یعنى پرستارى از کودکان، درماندگان، زنان و بى‏پناهان.


من امروز در این جلسه که بحمداللَّه توفیق پیدا کردم با شما عزیزان دیدار کنم، آنچه عرض خواهم کرد، صرفاً درباره‏ى حرفه‏ى پرستارى و وظایف همگان در قبال کسانى است که به این حرفه‏ى بسیار سخت سرگرم هستند؛ چه مردم و چه مسؤولان.


یک جمله عرض مى‏کنم که این براى شما که خودتان پرستارید، روشن است؛ خیلى از مردم هم مى‏دانند، اما باید فهم عمومى جامعه و فرهنگ عام مردم ما این مطلب را بدرستى درک کند که براى حفظ سلامتى در جامعه، اهمیت پرستارى در طراز اول قرار دارد؛ یعنى اگر بهترین پزشکان و جراحان کار خودشان را با بیمار به بهترین وجه انجام دهند، اما از آن بیمار پرستارى نشود، به‏طور غالب، کار آن پزشک یا جراحِ عالیقدر بى‏فایده خواهد بود. نقش پرستارى و بیماردارى در حفظ سلامت و بازگشت سلامت بیمار، نقش درجه‏ى اول است؛ معادل است با نقش یک پزشک ماهر. بسیارى از این نکته غفلت دارند؛ لذا آن وزن و ارزشى که باید براى پرستار در نظر گرفته شود، از ذهن آنها مغفول مى‏ماند و به آن توجه نمى‏کنند.


نکته‏ى دیگرى که باز شما بهتر از همه کس آن را مى‏دانید، اما مردم و مسؤولان ما باید بدانند و به آن توجه کنند، این است که پرستارى یکى از سخت‏ترین کارها از لحاظ فشار روحى و جسمى براى پرستار است. نشستن پهلوى بیمار، معاشر بودن دائمى با بیمار، شکوه‏ى بیمار را شنیدن، با او به مهربانى رفتار کردن، به او لبخند زدن، او را با عمل، رفتار و پذیرایى خود از رنجهاى فراوان دوران بیمارى رهاندن، تحملِ پولادین لازم دارد؛ پرستار با چنین وضعیتى روبه‏روست. بیمارى که درد مى‏کشد، بیمارى که امید زندگى در او ضعیف مى‏شود، بیمارى که دسترسى به هیچ‏کس و هیچ‏جا ندارد؛ بخصوص بیمارانى که کودک‏اند، یا دچار بیماریهاى بسیار سخت‏اند، یا در دوران مراقبتهاى ویژه هستند، ببینید که پرستارى و بیماردارى از چنین کسانى چقدر فشار بر روى روح، جسم و اعصاب وارد مى‏کند. چه سرمایه‏ى عظیمى از حلم و تحمل و گذشت و مدارا و اخلاق خوش لازم است تا پرستار بتواند با این بیمار سر کند. اما منش بیمار با پرستار، برعکس منش پرستارى، مهربانى نیست؛ گاهى تندى است. علاوه بر بیمار، کسان بیمار هم که دور و بر او هستند، اگر خدمتى اندکى دیر شود، توقعاتشان نسبت به پرستار حالت اعتراض مى‏گیرد؛ گاهى تندى مى‏کنند و گاهى پرخاش؛ تحمل اینها خیلى سخت است. سختى کار پرستار سختى جسمى نیست؛ کلنگ زدن و در فضاى سختِ فرض بفرمایید معدن یا امثال آن رفتن نیست؛ اما از لحاظ فشار روحى و عصبى از آن سخت‏تر است. همه‏ى کسانى‏که سختى مشاغل را درجه‏بندى مى‏کنند، باید این نکته را در نظر داشته باشند. جداى از اینها، پرستار از خانه، از همسر، از فرزندان؛ شب، روز، نیمه‏شب، ایام عید، روزهاى جمعه و ایام تعطیل که مردم سرگرمِ تفریح و گذراندن تعطیلى خودشان هستند، دور است. پرستار نمى‏تواند بیمار و بیمارستان را رها کند؛ به این مسائل باید توجه شود. کار سخت، وقت نشناسى، همیشه حاضر بودن، جداى از محیط زندگى، سختى کار را مضاعف مى‏کند. به‏نظر من همه‏ى مردم ما و همه‏ى کسانى که به سرنوشت بیماران و به سلامت کشور اهمیت مى‏دهند، بایستى به قشر پرستار توجه و محبت و اهمیت نشان بدهند؛ چه مسؤولان، چه آحاد مردم. فرهنگ جامعه باید اهمیت کار پرستار و دشوارى آن را بشناسد. این، آن مطلبى است که مایل بودم و مایلم هم آحاد مردم و هم مسؤولان در حد مقدورات دولتى - چه براى امکان استخدام پرستاران جدید، چه براى رسیدگى به مسائل معیشتى آنها و همه‏ى مسائلى که مورد انتظار است - به آن توجه کنند و از این زاویه به موضوع نگاه کنند. 

اما آنچه به شما پرستاران مى‏خواهم عرض کنم، این است که کار همان‏طور که گفتیم و خیلى بیشتر از آن را خود شما حس و لمس مى‏کنید، بدون تردید دشوار است، اما در میزان الهى، کفه‏هاى دشوارى و پاداش همیشه با هم برابر هستند. امکان ندارد که کارى دشوارتر باشد، اما پاداش آن با کارى که دشوارى‏اش کمتر از آن است برابر باشد، یا از آن کمتر باشد. در میزان الهى، همه چیز با محاسبه است؛ «مثقال ذرة» که در قرآن خوانده‏اید؛ یعنى به‏قدر سنگینىِ یک ذره. ذره یعنى آن ذرات و غبارى که شما با چشم آنها را نمى‏بینید؛ مگر هنگامى‏که از یک روزنه نورى داخل اتاق بتابد، بعد شما این ذرات شناور را در فضا مى‏بینید. یک‏ذره، یعنى یک دانه از آنها، چقدر سنگینى دارد؟ به قدر سنگینى آن، در میزان الهى محاسبه است. بنابراین اگر شما کار نیکى انجام بدهید، این کار نیک در ترازوى محاسبه‏ى الهى به‏حساب مى‏آید و وقتى آن را با نیت خالص و براى خدا و با انگیزه‏ى معنوى و الهى انجام دهید، همان ذره پیش خداى متعال بتدریج به یک کوه؛ کوه ثواب، تبدیل مى‏شود؛ به کار خودتان به این چشم نگاه کنید. همان‏طور که گفتم، پرستار فرشته‏ى رحمت براى بیمار است. آن‏وقت که بیمار از همه جا دستش کوتاه است، در آن ساعاتى که حتى همسر، فرزندان و پدر و مادر بیمار هم بالاى سرش نیستند، چشم امیدش بعد از خدا به پرستار است و این پرستار است که مثل ملائکه‏ى آسمانى، مثل فرشتگان رحمت، به دردها، مشکلات و نیازهاى جسمى و عاطفى او پاسخ مى‏دهد؛ اینها خیلى مهم است؛ اینها پیش خداى متعال فراموش نمى‏شود. البته ممکن است هیچ چشمى هم این زحمت شما را نبیند. خیلى از زحماتى که شما مى‏کشید و رنجهایى که مى‏برید، کسى آنها را نمى‏بیند. گاهى یک لبخند شما به بیمار دل افسرده، به او جانِ دوباره مى‏دهد. چه کسى این لبخند را مى‏بیند؟ چه کسى آن را به حساب مى‏آورد؟ چه کسى یک معادل و پاداش مالى و پولى در مقابل این لبخند مى‏گذارد؟ هیچکس؛ اما کرام‏الکاتبین مى‏بینند؛ محاسبه‏گرانِ میزان الهى همین لبخند شما را مى‏بینند. اگر در عوضِ لبخند، اخم هم بکنید، اخم شما را هم مى‏بینند. هیچ حسنه و هیچ سیّئه‏یى از دید تیزبین حسابگران دیوان الهى و میزان الهى غائب نیست. قدر این کار و این خدمت باارزش را بدانید. اگر یک وقت دیگران قدرناشناسى کردند، خود شما قدر این کار را بدانید؛ این کار بسیار کار مهمى است. در روایت هست که کسى که بر سر بیمار مى‏رود، مثل کسى است که در رحمت الهى غوطه‏ور مى‏شود. ممکن است بعضى تعجب کنند که مگر بر سر بیمار رفتن چه خصوصیتى دارد. خود شما که نیاز بیمار و تأثیر کار خودتان را مى‏دانید، مى‏فهمید که چرا چنین پاداش بزرگى براى بیماردار و پرستار گذاشته شده است؛ چون تأثیر آن تأثیر غیرقابل محاسبه و برتر از محاسبات معمولى است. روحیه دادن به مریض گاهى از دادن داروى او بسیار حیات‏بخش‏تر و مؤثرتر است؛ این روحیه را شما مى‏دهید. در دعاها مى‏خوانیم: «اللّهم انّى اسألک موجبات رحمتک»؛ رحمت الهى را که بى‏محاسبه و بى‏جهت به کسى نمى‏دهند؛ باید التماس کرد پیش خدا تا موجبات رحمت را به ما بدهد؛ یعنى آن کارى را انجام بدهیم که موجب رحمت مى‏شود، تا بعد خدا رحمت خودش را بفرستد. این کار، برترین موجبات رحمت است، که خیلى مغتنم و خیلى باارزش است. این، آن نکته‏یى بود که مایل بودم شما توجه کنید و بدانید مشغول چه کار باارزشى هستید.


و اما نکته‏یى که به مسؤولان عرض مى‏کنم - که دیدم الان همین مطلب را آقاى دکتر پزشکیان به من گفتند و درست هم است - این است که مسؤولان ذیربط مسائل مدیریتى کشور بایستى براى این شغل یک باب جداگانه و تازه‏یى باز کنند. مسأله‏ى استخدام، مسأله‏ى آموزش در حین خدمت، استراحت دادن به قشر پرستار، موضوعاتى است که در ماهیت کار پرستارى اثر مى‏گذارد. اگر نقش پرستار این‏قدر مهم است - که هست - پس پرستارِ خسته، پرستارِ از کار مانده، پرستارِ چند نوبتِ کارىِ پشت سر هم کار کرده‏ى از روى ناچارى، دیگر نمى‏تواند این نقش را ایفا کند. پرستارى که با دلزدگى و بى‏حوصلگى و خستگى بخواهد کار کند و راضى از کار خود نباشد، دیگر نمى‏تواند این نقش را ایفا کند. پرستار باید با نشاط، سرحال، آماده و شائق به خدمت، آشناى با معلوماتى که او را کمک مى‏کند به خدمت، باشد و امکانات و مقدمات این مسائل را بایستى مسؤولان فراهم کنند. البته یقیناً براى مسؤولان محدودیتهایى وجود دارد که نه شما و نه بنده و نه هیچکس دیگر نباید توقع کنیم که دولت فراتر از امکانات و محدودیتهاى خود کارى را انجام دهد. مسأله‏ى دولت، مسأله‏ى مسؤولیت براى همه‏ى کشور و همه‏ى قشرهاست، ولى در چهارچوب همین امکانات بایستى همه‏ى تلاش را بکنند و همه‏ى کار خودشان را انجام دهند تا بتوانند این وظیفه‏ى بزرگ و این خدمت باارزش را آن‏طور که هست، از آب دربیاورند.


از خداى متعال بایستى کمک و توفیق خدمت بخواهیم. اگر خداى متعال به ما در هر رده‏یى توفیق خدمت بدهد، این بزرگترین سعادت و بزرگترین خوشبختى براى ماست. از خدا بخواهیم که هر کداممان در هر جایى که هستیم، بتوانیم به وظایف خودمان ان‏شاءاللَّه عمل کنیم و ان‏شاءاللَّه زحمات شما و خدمات قشر عزیز پرستار مشمول الطاف و رحمت الهى و توجهات خاص حضرت بقیّةاللَّه(ارواحنافداه) باشد.


والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته

امام خمینی

سید روح ‌الله موسوی خمینی در نخستین روز از فصل پاییز ۱۲۸۱ خورشیدی در خانواده‌ ای روحانی و اهل دانش چشم به جهان گشود. ایشان تحصیلات ابتدایی و مقدماتی را در مکتب محلی و مدرسه‌ ای در خمین گذراندند. جوانی امام(ره) را می‌ توان از زمان مهاجرت او به حوزه علمیه اراک برای تحصیلات تکمیلی تا ۴۰ سالگی ایشان دانست. ایشان پس از تحصیلات مقدماتی خود در خمین، برای تکمیل تحصیلات خود راهی اراک شدند و در آنجا منطق را از محمد گلپایگانی، اصول را از محمدعلی بروجردی و فقه را از عباس اراکی آموختند. یکسال بعد به دنبال مهاجرت آیت الله عبدالکریم حائری یزدی برای تأسیس حوزه علمیه قم، امام(ره) نیز راهی این شهر شدند و در حوزه علمیه به تحصیل فقه، فلسفه اسلامی و عرفان پرداختند و در ۱۳۱۳ خورشیدی به درجه اجتهاد رسیدند. سپس ایشان سیاست‌ های محمدرضا پهلوی به خصوص انقلاب سفید را مورد نقد قرار دادند و به دلیل اعتراض به تبعیت محمدرضا پهلوی از سیاست رژیم صهیونیستی و آمریکا در عاشورای ۱۳۴۲ خورشیدی، ۱۰ ماه زندانی و سپس در ۱۳۴۳ خورشیدی به دلیل سخنرانی علیه اعطای کاپیتولاسیون به مستشاران نظامی آمریکایی، تبعید شدند. ایشان ۱۴ سال در تبعید بودند که حدود یک سال در ترکیه، سپس عراق و در پایان چند ماه در فرانسه اقامت داشتند. در این مدت همواره پیگیر اوضاع سیاسی ایران بودند و با ارسال پیام و اعلامیه، اسلام ‌گرایان و مخالفان را رهبری و به تدوین نظریه ولایت فقیه پرداختند. امام خمینی(ره) در سال های اقامت خود در نجف، ‌نوفل لوشاتو و قم و پس از آن با خبرنگاران و رسانه های خارجی مختلفی مصاحبه هایی پیرامون مسایل سیاسی، اجتماعی ایران کردند که در تاریخ مطبوعات این مصاحبه ها به عنوان ماندگارترین و اثرگذارترین گفت وگوهای تاریخ باقی مانده است. در همین راستا پژوهشگر گروه اطلاع رسانی ایرنا در این نوشتار سعی کرده تا با ارایه برخی مصاحبه های امام خمینی(ره) درایت و هوشمندی سیاسی ایشان را که با صداقت و روشنگری همراه بود را نشان دهد. ایشان در تمامی گفت وگوهای خود با رعایت وحدت کلمه و دوری از طرح موضوعات مناقشه بر انگیز، توجه همگان را به اصل مردم سالاری و آزادی بیان جلب می کردند.




نگاهی به مهم ترین مصاحبه های امام(ره)


نخستین گفت وگوی امام (ره) با خبرنگاران و رسانه های خارجی مصاحبه با لوسین ژرژ خبرنگار فرانسوی بود که در اردیبهشت ۱۳۵۷ خورشیدی اتفاق افتاد. این مصاحبه در روزنامه لوموند به چاپ رسید. ژرژ درباره این گفت وگو نوشته است:‌ «از آغاز سال جاری مسیحی، قیام های بزرگی مرتب در ایران، از قم گرفته تا تبریز، به وقوع پیوسته و شهرهای متعددی را زیر آتش خود گرفته است. در همین هفته نیز کار درس و بحث در چند دانشگاه واقع در تهران به هم خورده است. گرچه بعضی مخالفان چپ و چپ افراطی، در این جنبش ها که بر ضد رژیم شاه است شرکت دارند ولی به نظر می‌رسد که الهام دهندگان عمده و اصلی این جنبش ها رهبران مذهبی‌اند ... به هر حال به طور منظم و مرتب، تظاهرکنندگان نام رهبر مذهبی شیعیان جهان یعنی آیت اللَّه خمینی را تکرار می‌کنند. » امام(ره) که تا آن زمان با مطبوعات خارجی مصاحبه ای به عمل نیاورده بودند لوموند را در نجف تبعیدگاه خود به حضور پذیرفتند. ژرژ از وی پرسید: «شاه شما را متهم می‌کند که مخالف تمدن و گذشته‌گرا هستید؛ جواب شما به این مطلب چیست؟» امام(ره) در جواب فرمودند: «این خود شاه است که عین مخالفت با تمدن است و گذشته‌گراست. مدت پانزده سال است که من در اعلامیه‌ها و بیانیه‌هایم خطاب به مردم ایران مُصراً خواستار رشد و توسعه اقتصادی و اجتماعی مملکتم بوده‌ام. اما شاه سیاست امپریالیست ها را اجرا می‌کند و کوشش دارد که ایران را در وضع عقب‌ماندگی و واپسگرایی نگاه دارد. رژیم شاه رژیمی دیکتاتوری است. استقلال قضایی و آزادی فرهنگی به هیچ وجه وجود ندارد.»


ژرژ در سوال دیگر از برنامه های سیاسی امام(ره) و بازگشت به قانون اساسی ۱۹۰۶ به عنوان یک راه حل ‌پرسید و ایشان جواب دادند: «کمال مطلوب ما ایجاد یک دولت و حکومت اسلامی است

شهید داریوش رضایی نژاد

شهید داریوش رضایی نژاد صبح پنج شنبه ۲۹ بهمن سال۱۳۵۶ در شهرستان آبدانان از شهرستانهای استان ایلام به دنیا آمد.


دوران کودکی


ایشان از همان اویل کودکی در سخن گفتن و دیگر اعمال خود، نبوغ خود را به اطرافیان نشان داد. وی همچنین به واسطه ی اینکه جثه اش ظریف تر و کمی ریزتر از هم سن و سالانش بود همراه با متولدین ۱۳۵۷وارد دوره ابتدائی شد و همیشه با هوش و توانایی خود معلم و دانش آموزان را تحت تأثیر قرار می داد. ایشان کلاس سوم ابتدائی را طی تابستان گذراند و دیگر سالهای دوره ابتدائی شاگرد اول و نماینده کلاس بود.


دوران نوجوانی


در دوره راهنمایی با توجه به ظرفیت هوشی بسیار بالای داریوش، مقطع دوم را نیز در تابستان گذراند و با توجه به سرعت بالا در کسب مدارج علمی توانست پیش از همکلاسی های خود دوره متوسطه را به پایان رساند و در تیرماه ۱۳۷۳ دیپلم خود را در رشته ریاضی دریافت نمود. دکتر داریوش رضایی نژاد چندین بار در مسابقات علمی استان ایلام مقام اول را کسب کرد.


دوران دانشگاه


وی همچنین در مهر ماه ۱۳۷۳ در رشته مهندسی برق، گرایش قدرت، در دانشگاه پذیرفته شد. ایشان با وجود پذیرش در بسیاری از رشته های مهندسی در دانشگاه های معتبر تهران، اصفهان، شیراز و... بنابر انتخاب خود وارد دانشگاه صنعتی مالک اشتر اصفهان شد.


شهید والامقام رضایی نژاد با وجود نبوغ ذاتی در امور کارگاهی و آزمایشگاهی که از ویژگی های تمامی نوابغ و مخترعان است در تحصیل و پذیرش و اجرای آکادمیک نیز بسیار منظم و کوشا بود. ایشان ضمن فراگیری و کسب تجربه در رشته خود، در زمینه استفاده از رایانه و علوم کامپیوتری بسیار توانا بود. با داشتن چنین توانایی هایی، داریوش بزرگ توانست در مدت هفت ترم وبا رتبه اول و به عنوان دانشجوی برتر دانشگاه، از دانشگاه خود فارغ التحصیل شود.

شهید دکتر داریوش رضایی نژاد به محض فارغ التحصیلی به عنوان پژوهشگر در مراکز مهم تحقیقاتی و علمی کشور مشغول به کار شد. در عرصه ای که فعالیت داشت توانایی فراوانی داشت و نبوغ وتلاش خود را در مسیر خدمت به وطن خویش قرارداد. در همان نخستین سال شروع به کار، در آزمون کارشناسی ارشد سال ۱۳۷۸ در رشته مهندسی برق، گرایش قدرت، در دانشگاه دولتی ارومیه پذیرفته و مشغول به ادامه تحصیل در دوره کارشناسی ارشد شد.


شهید رضایی نژاد با قبولی در تمام مراحل آزمون دکترا سال ۱۳۹۰ در دانشگاه خواجه نصرالدین طوسی پذیرفته شد، اما با تأسف بسیار فرصت به پایان رساندن این مقطع تحصیلی را نداشت و در تاریخ ۱۳۹۰/۵/۱ توسط سرویس جاسوسی اسرائیل «موساد» که نتوانتستند این دانشمند هسته ای پر توان و وطن دوست را تحمل کنند، به شهادت رسید و در جوار بهترین های عالم بشریت در نزد خداوند جای گرفت.


ازدواج


ایشان در تیر ماه سال ۱۳۷۹ ازدواج نمود و صاحب یک فرزند دختر به اسم آرمیتا گردید که قبل از ۵ سالگی و در برابر دیدگانش شاهد پرپر شدن پدر عزیزش بود.


سوابق علمی


شهید گرانقدر در طول خدمت پربار خود چندین مقاله در حوزه تخصصی خود نگاشت و بسیاری ازطرح های تحقیقاتی را رهبری و اجرا نمود.

در پی همین فعالیت های علمی از دانشگاه های متعدد اروپایی جهت ادامه تحصیل و فعالیت پژوهشی از وی دعوت به عمل آمد. این دانشمند مهین دوست به رغم همه این فرصت ها به واسطه عشق به این آب وخاک و روحیات خاص خود که همیشه خود را نمونه یک ایرانی متعهد می دانست، به همه آنها نه گفت.

شهید داریوش رضایی نژاد در چند سال اخیر ضمن تدریس و انجام فعالیتهای تحقیقاتی مسئول اجرای بسیاری از طرح های تحقیقاتی در دانشگاه های تهران، شهید بهشتی و خواجه نصیرالدین طوسی بودند.


سوابق اجرائی


از فعالیت‌های کاری شهید رضایی‌نژاد می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:


نماینده دانشگاه شهید بهشتی در امور اجرایی و همکاری با سازمان انرژی هسته‌ای از بهمن‌ماه ۸۳ تا زمان شهادت


عضو انجمن هسته‌ای ایران از بهمن ماه ۱۳۸۳ تا بهمن‌ماه ۱۳۸۵


مدیر گروه کاربرد پرتو‌ها از مهرماه ۱۳۸۴ تا زمان شهادت


عضو شورای آزمایشگاه مرکزی دانشگاه از مردادماه ۸۵ تا مهرماه سال ۸۶


عضو شورای فناوری دانشگاه از آذرماه ۱۳۸۱ تا مهرماه ۱۳۸۶


عضو کمیته تخصصی فنی و مهندسی هیئت ممیزه از بهمن‌ماه ۱۳۸۶ تا زمان شهادت


مشاور جمهوری اسلامی ایران در پروژه سزامی از خردادماه ۱۳۸۳ تا زمان شهادت

شهید بهشتی

روایت جزئیات حادثه هفتم تیر ۱۳۶۰ ابعاد گوناگون تاریخی را بر نسل امروز هویدا می‌کند. حجت‌الاسلام مسیح مهاجری از اعضای وقت حزب جمهوری و از بازماندگان حادثه هفتم تیر در خاطرات خود به خوبی جزئیات این حادثه را روایت می‌کند.




حجت‌الاسلام مهاجری با اشاره به جلسات برگزار شده در روز هفت تیر می‌گوید: روز هفتم تیر سه جلسه برگزار شد. یکی جلسه هیأت اجرایی بود که عصر برگزار شد. بعد از آن تا مغرب جلسه شورای مرکزی تشکیل و بعد از نماز مغرب و عشا جلسه حزب با مسئولین سه قوه برگزار شد که همین سومین جلسه بود که منفجر شد و این فاجعه هفتم تیر در این جلسه بوجود آمد.




بیشتر بخوانید:


آیت‌الله خامنه‌ای چگونه از شهادت "بهشتی" مطلع شد؟


وی اضافه می‌کند: بعد از نماز جلسه سوم تشکیل شد. جلسه سوم همان جلسه سالن اجتماعات بود که مسئولین حزب و مسئولین قوای سه گانه معمولاً هر هفته شب‌های دوشنبه تشکیل می‌دادند. موضوع جلسه تورم بود ولی وقتی آقای بهشتی وارد جلسه شدند - چون بنا بود که ایشان در مورد تورم صحبت کنند- پیشنهاد شد که تورم را کنار بگذارند و [درباره موضوع دیگری صحبت کنند] که آن بحث تعیین نامزد حزب جمهوری اسلامی برای ریاست‌جمهوری آینده بعد از بنی‌صدر بود.




آخرین جمله شهید بهشتی


مهاجری آخرین جملات شهید بهشتی را اینگونه روایت می‌کند: من و آقای درخشان و آقای صادق اسلامی وارد جلسه شدیم که این دو نفر شهید شدند و من مجروح شدم. وقتی وارد جلسه شدیم آقای بهشتی مقداری از صحبت‌هایشان را کرده بودند. جمله‌ای که من بعد از نشستن در جلسه از آقای بهشتی شنیدم این بود که گفتند: «این بار ما باید کاری کنیم که یک مهره آمریکا رئیس‌جمهور ما نباشد.» همین جمله را که گفتند آنجا منفجر شد. در همان مرحله اول هم به شهادت رسیدند و کار اصلی که بمب کرد در واقع به شهادت رساندن ایشان بود.




بعد این انفجار سقف را پایین آورد و عده‌ای زیر سقف رفتند. یک مقدار هم ترکش‌ها از جمله ترکشی که آمد به طرف آخر سالن و به من خورد قسمت چپ صورت را متلاشی کرد و چشم چپ را از بین برد و بعضی‌های دیگر با همین ترکش‌ها یا زخمی‌شدند یا به شهادت رسیدند ولی عده‌ای هم در اثر ریزش سقف، زیر سقف رفتند و به شهادت رسیدند.




صدا زیاد بود یعنی بمب علاوه بر اینکه ترکش داشت صوتی هم بود یعنی قوی بود. صدا و لرزه ایجاد کرده بود. ساختمان هم ضعیف بود. قدیمی بود. سقف فرو ریخت. خود من هم چون یک تکه‌ای از سقف جدا شده بود آن قسمتی که من بودم پایین آمده بود نوک آن تکه گرفت به آقای جواد سرافراز ایشان را شهید کرد و ته این قسمت به دیوار چسبید بین این دو تا و زیر این تکه سقف من قرار گرفتم که یک مقدار آوار روی من ریخت تا حدود گردن و سر آزاد بود ولی تا گردن و دست‌ها زیر آوار بود. ترکش هم که به قسمت چپ صورت خورده بود. بعد که آمدند اول آن سقف را کنار زدند بعد آوار را کنار زدند.




بهشتی کجاست؟


حجت‌الاسلام مهاجری درباره اولین امدادها پس از فاجعه می‌گوید: وقتی آمدند من تا مدتی که از هوش رفته بودم ولی بعد از مدتی که نمی‌دانم شاید نیم ساعتی طول کشید به هوش آمدم. سر و صداهای زیادی شنیدم من هم سر و صدا کردم. در اثر سر و صدای من متوجه شدند که پشت این تکه سقف هم یکی هست. آمدند که من را نجات بدهند آن تکه سقف را کنار زدند و من را دیدند از وضعیتم متوجه شدند که من هم یک روحانی هستم و لذا گفتند این هم یک روحانی است. چون تعداد زیادی روحانی در آن جلسه دیده بودند.




من مهلت ندادم به آن‌ها که من را نجات بدهند و ظاهراً دست راستم آزاد بود، من پرسیدم که آقای بهشتی چه شدند؟ آن‌ها نمی‌دانستند که آقای بهشتی اینجاست. گفتند مگر آقای بهشتی هم اینجا بود؟ با حالت خیلی ناراحت‌کننده‌ای گفتند. گفتم بله با دستم اشاره کردم به آن طرفی که فکر می‌کردم آقای بهشتی آنجا هستند. آنها بر سرشان زدند و آه و ناله کردند و به همان طرفی که من اشاره کردم رفتند و بعد از مدتی سراغ من آمدند و بقیه آوار را کنار زدند و من را نجات دادند به بیرون این سالن بردند. در حیاط ماشین آمبولانس بود من البته نمی‌دیدم چون این چشم که از بین رفته بود این چشمم آوار و گرد و غبار رویش را گرفته بود و سر و صدا را فقط می‌شنیدم. من را داخل آمبولانس گذاشتند که صدای آقای دکتر شیبانی را شنیدم که گفت او را به بیمارستان فیروزگر ببرید.