من تصویری به آن صورت از پدر نداشتم که حالا در ذهنم باقی مانده باشد و در تمام این سالها با خاطراتی که دیگران برایم تعریف میکردند، پدری به نام عباس دوران را در ذهنم جان میبخشیدم. آن شجاعتها و قهرمان بودنش و اینکه چون پدر یک قهرمان ملی هستند من هم با شخصیت یک قهرمان ملی زندگی کردم. همیشه به وجود پدرم افتخار کردهام و خوشحالم که فرزند یک قهرمان هستم؛
اینها بخشی از گفتههای تنها فرزند عباس دوران است؛ خلبانی تیز پرواز که جان خود را فدای کشورش کرد.
تولد و تحصیلات
عباس دوران در ۲۰ مهر ۱۳۲۹ خورشیدی در محله سردزک در شیراز دیده به جهان گشود. پدرش محمد ابراهیم و مادرش ایران افراسیابی بودند. او دومین فرزند خانواده ای بود که هفت فرزند پسر و یک دختر داشت. عباس تحصیلات ابتدایی را در دبستان صدرا و در ادامه در دبیرستان سلطانی پشت سر گذاشت تا اینکه در ۱۳۴۸ خورشیدی مدرک دیپلم طبیعی خود را اخذ کرد.
آغاز فعالیت در نیروی هوایی
عباس دوران در همان زمان یعنی ۱۳۴۸ خورشیدی در مرکز فرماندهی آموزش هوایی شیراز استخدام شد و پس از یک سال به دانشکده خلبانی نیروی هوایی رفت و با پشت سرنهادن دوره مقدماتی پرواز در ایران در ۱۳۵۱ خورشیدی برای تکمیل دوره خلبانی خود عازم آمریکا شد.
آموزش خلبانی در آمریکا
وی به محض ورود به آمریکا در پایگاه لکلند دوره تکمیلی زبان انگلیسی خود را گذراند. بعد از آن برای آموختن خلبانی به پایگاه کلمبوس در ایالت می سی سی رفت و در آنجا توانست این دوره را با موفقیت سپری کند و پرواز با هواپیماهای بونانزا، تی. سی ۴۱ و تی. سی ۳۷ انجام دهد. البته در همین زمان هنگام تمرین های ورزشی از ناحیه پای چپ مصدوم شد و به مدت ۲ ماه از برنامه پروازی باز ماند اما این مصدومیت آنچنان وقفه ای در کار او ایجاد نکرد و به محض بهبودی آموزش خلبانی خود را ادامه داد و توانست مدرک خلبانی به دست آورد.
اَحــمد مُحمّد مَشلَب معروف به شهید BMW سوار لبنانی متولد ۳۱ آگوست سال ۱۹۹۵ و در محله السرای شهر نبطیه لبنان دیده به جهان گشود
احمد از همان دوران کودکی در این شهر رشد کرد و در راه اهل بیت تلاش و کوشش میکرد، او یکی از بهترین دانش آموزان هنرستان امجاد بود و از آنجا فارغ التحصیل شد و دیپلم (تکنولوژی اطلاعات) گرفت
شهید احمد مشلب رتبه ۷ در لبنان دررشته تحصیلی اش که تکنولوژی اطلاعات(انفورماتیک it) بود شد اما سه روز قبل از اینکه به دانشگاه برود در سوریه بود و شهید شد
احمد ارادت خاصی به ائمه اطهار داشت و دفاع از حریم اهل بیت رو وظیفه میدونست همزمان با اعزام مدافعان حرم از لشکر حزب الله برای دفاع از حریم آل الله به سوریه رفت در آنجا با عشق و علاقه ای که به عمه ی سادات داشت جانانه میجنگید تا اینکه در یکی از درگیری ها درسوریه از ناحیه دست مجروح شد که منجر به از کار افتادن انگشت کوچک دست راست شد و برای مدوا به بیمارستان نبطیه لبنان انتقال داده شد اما عطش احمد برای شهادت بسیار بود و دوباره همراه سایر رزمنده های حزب الله به سوریه رفت، سرانجام در ۲۹ فوریه ۲۰۱۶ در منطقه الصوامع ادلب (سوریه) در درگیری با تکفیری ها و عملیات براثر برخورد بمب هاون 60 و اصابت ترکش های زیاد الخصوص به سر , و پا (قطع تاندون و اعصاب پا) و دیگر اعضای بدن فالفور به درجه رفیع شهادت نائل گشت.
احمد وقتی سوریه بود با دوستانش عهد بسته بودند بعد از جنگ با هم به کربلا و مشهد بروند و به دوستاش میگفت آرزویی جز “شهادت” ندارم یک هفته بعد از این حرف ها شهید شد.
احمد کاظمی متولد ١ تیر ۱۳۳۷ در شهرستان نجف آباد استان اصفهان است که در تاریخ ۱۹ دی ۱۳۸۴ درارومیه به شهادت رسید. ایشان نظامی ایرانی بود که در طول جنگ ایران و عراق بهعنوان فرمانده لشکر ۸ نجف در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی فعالیت میکرد و در اغلب عملیاتهای نظامی، حضوری فعال داشت. وی از سال ۱۳۷۲ تا ۱۳۷۶ فرمانده قرارگاه حمزه بود و از ۱۳۷۶ تا ۱۳۷۹ فرماندهی لشکر ۱۴ امامحسین (ع) را برعهده داشت.
ادامه مطلب ...به گزارش مشرق، حدود هفت سال پیش در چنین روزهایی خبر ترور و شهادت شهید مجید شهریاری، دانشمند هستهای کشورمان قلب میلیونها ایرانی را به درد آورد و یک بار دیگر دشمن که نتوانسته بود پیشرفتهای علمی جمهوری اسلامی ایران را تاب بیاورد، دست به جنایتی دیگر زد تا به گمان خام خودش مقابل پیشرفتهای روزافزون علمی و هستهای را بگیرد. امروز به بهانه سالروز شهادت شهید شهریاری به بازخوانی زندگینامه این شهید بزرگوار پرداختیم که در ادامه میخوانید.
شهید مجید شهریاری در سال 1345 در زنجان متولد شد. وی متاهل و دارای دو فرزند به نامهای محسن و زهرا بود. همسر این شهید بزرگوار، بهجت قاسمی عضو هیات علمی دانشگاه شهید بهشتی است.
وی تحصیلات ابتدایی و دبیرستان را در زنجان، دوره کارشناسی را در رشته مهندسی الکترونیک در دانشگاه صنعتی امیر کبیر ( از سال 1363 تا سال 1368 )، دوره کارشناسی ارشد را در رشته مهندسی هستهای در دانشگاه صنعتی شریف ( از سال 1369 تا سال 1371) و دوره دکترا را در رشته مهندسی هستهای در دانشگاه امیرکبیر (از سال 1372 تا 1377 ) گذارند. بدین تربیت، این شهید عزیز تمام تحصیلات خود را در کشور جمهوری اسلامی ایران گذرانده است.
شهید شهریاری پس از فراغت از تحصیل در دانشگاه امیرکبیر به عنوان عضو هیات علمی دانشگاه مشغول به کار شد. شروع به کارش به عنوان عضو هیات علمی در دانشگاه شهید بهشتی در دانشکده مهندسی هستهای و در گروه آمورشی کاربرد پرتوها با مرتبه استادیاری پیمانی بود.
وی در 28 اردیبهشت 83 از مرتبه پیمانی به مرتبه رسمی آزمایشی تغییر وضعیت داد و حدود چهار سال بعد از شروع به کار به مرتبه دانشیاری ارتقاء پیدا کرد.
در این مرحله از ارتقاء، نمره کیفیت آموزشیاش در چهار سال تدریس در دوره استادیاری نمره 18.5 (از بیست) و در امر پژوهش با چاپ 10 مقاله علمی پژوهشی در مجلات علمی بین المللی، ارائه سخنرانی در 21 کنفرانس بین المللی، راهنمایی و مشاوره 20 دانشجوی کارشناسی ارشد و راهنمایی 3 دانشجوی دکترا و بالاخره اجرای 5 طرح پژوهشی با امتیازی بالا به مرتبه دانشیاری ارتقاء پیدا کرد.
شهید شهریاری سال 1388 و بر اساس تصویب هیات ممیزه به درجه استادی ارتقاء پیدا کرد. در واقع بعد از چهار سال دوره دانشیاری و حدود هشت سال از زمان شروع به کار که حداقل زمان لازم برای برای ارتقاء به درجه استادی است، به این مرتبه ارتقاء یافت. نمره کیفیت تدریس وی در دوره دانشیاری 19.46 از 20 بود. به علاوه، فقط از ماده 2 آئین نامه ارتقاء، 115.83 امتیاز کسب کرد. جمع امتیازهای وی برای ارتقاء به مرتبه استادی 169.79 بود. در دوره دانشیاری، استاد راهنمای 17 دانشجوی کارشناسی ارشد و 5 دانشجوی دکترا بود و 21 مقاله تخصصی در مجلات علمی پژوهشی به چاپ رساند. همچنین در 24 کنفرانس بین المللی به ایراد سخنرانی در رشته تخصصی خود پرداخت و در این دوره مجری 5 طرح پژوهشی بود.
روایتی از شاید مجید سوزوکی:
در یک غروب گرم و دودزده، در میان سرسام ماشینها که بیهیچ توجه به بنزین سهمیهای همچنان در رفت و آمد هستند؛ در جنوبیترین نقطه شرق تهران در خیابان اتابک دنبال خانه شهید مجید خدمت میگردم. آدرس درست و حسابی ندارم. برای گرفتن آدرس از دفتر بنیاد شهید هم احتیاج به نامهنگاری و مکاتبه است که مطمئناً زمان میبرد. جایی خوانده بودم: مسعود دهنمکی و بازیگران فیلم اخراجیها به دیدن خانواده شهید مجید خدمت رفتند و در انتهای خبر نشان از خیابان اتابک داده بودند. روی همین حساب با کامبیز دیرباز بازیگر نقش مجید سوزوکی تماس گرفتم تا آدرس را از او بپرسم. دیرباز هم دقیق نمیداست و فقط به اتابک اشاره کرد و در آخر نیز حواله به دهنمکی داد. با جناب کارگردان تماس میگیرم. جواب درستی نمیدهد و ارتباط قطع میشود. چارهای نیست. باید کوچه به کوچه خیابان اتابک را جستوجو کنم.
در آن غروب خاکستری، به اتابک میرسم. قبل از این که وارد خیابان شوم، پایگاه بسیج مالک اشتر را میبینم. از نگهبان ورود میپرسم؛ میگوید ساعت اداری تمام شده و باید در آن موقع مراجعه و پرس و جو کنی. نام مجید خدمت برایش آشنا نیست. میگویم: همان شهیدی که دهنمکی اخراجیها را از روی زندگیاش ساخته! میگوید: آهان، مجید سوزوکی را میگویی؟ جواب میدهم: بله خودش است. میگوید: خانهشان قبل از اتابک، داخل خیابان مینابی است. آنجا از هرکس بپرسی نشانت میدهد.
خوشحال از این کشف، راه میافتم تا به آن خیابان برسم. وارد خیابان که میشوم در کمرکش آن به کوچه شهید امیرحسین خدمت میرسم. برادر مجید است. برادری که هفت سال زودتر از او در بازیدراز شهید شده. از یکی- دو نفر نشانی خانه را میپرسم و یکی از آن ها محمد خدمت برادر مجید را نشانم میدهد. محمد دعوتم میکند به خانه شان برویم. وقتی مینشینیم، پدر و تنها خواهر مجید هم به ما اضافه میشوند. حرفهایی از سر ناراحتی راجع به فیلم میگویند. میگویم: برای نقد و انتقاد و بررسی فیلم نیامدهام، میخواهم از خود مجید بنویسم. مجیدی که در هیاهو و حاشیههای فیلم گم شد و درست معرفی نشده.